عادت می کنی به نبودن ها....
همان طور که به بودن ها...
یادتون هست...؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پ.ن: مشهد که بودم، جنوب هم؛ نرگس جای خالی م را پر می کرد.... چه قدر دلم برای نرگس تنگ شده....
بعد نوشت: در یک روز تعطیلی ناقابلم فایل های کامپیوترم را سر و سامان می دهم! وقتی بعضی از فایل ها را باز میکنم گرد و خاک از مانیتور بیرون میزند ... همان میان متن سیو شده ی دعای سمات را هم پیدا میکنم و آن روز بارانی اردیبهشتی خیلی وقت پیش را که میان خوبی ها و تلخی ها گم کرده بودم....